دلبر رؤیایی
جانا غم دل ، آتشِ جان شد به کجایی
وین سوز نهان ، شعله فشان شد به کجایی
از پیش نظر رفتی و آرام و قرارم
همراه تو با اشک ، روان شد به کجایی
گلزار امیدم که زعشق تو صفا داشت
آفت زد و افسرد و خزان شد به کجایی
چشمم که گل از چهره ی گلگون تو می چید
بر دامن من ، لاله نشان شد به کجایی
آن عشق که با سوختنش ساختنم بود
ویرانگرِ پیدا و نهان شد به کجایی
این عاشق دل سوخته از سوز وگدازت
بی شور و نوا ، جامه دران شد به کجایی
تا اوج سپهرم طرب انگیز رخت برد
وان راز و نیاز ، آه و فغان شد به کجایی
آن راحت جانی که مرا طرز نگاهت
گل ریز به عمر گذران شد به کجایی
از عشق و جنون ، رنگ رخم پرده بر انداخت
رازی که نهان بود ، عیان شد به کجایی
قول و غزل ، آوازه ی آشفتگی ماست
شیدای تو رسوای جهان شد به کجایی
استاد آشفته