کیست که این قوانین و سنّت ها را در هر ذرّه ای از ذرّات موجودات بلکه کوچکتر از آنها در بدو خلقت به ودیعت نهادهاست؟ کیست که این نظام، سازگاری و انسجام را ایحاد کردهاست؟ کیست که به ابداع آنها اراده فرموده و این چنین زیبا و به جا آفریدهاست؟ آیا اینها همه بدون آفریدگار پدیدار شدهاند یا خود آفرینندهاند؟ این نظام و قانون و ابداع که در جهان دیده می شود، همه دال بر وجود پروردگاری دانا،توانا و آگاه است.
بعصی از افراد ادعا می کنند که این جهان به طور تصادفی به و جود آمده امّا با وجود این همه موجودات زنده اعم از گیاه، جانور، انسان و همچنین اجسام مرکّب بیشمار و حال پیدایش حیات و ملکوت آسمان ها و رمین، عقلاً محال است که این همه بدون بصیرت و آگاهی و از راه تصادف کورکورانه به وجود آمده باشد؛ به ناچار همهی اینها آفریدگار و مبدئی دانا و آگاه دارد که علم وی محیط بر تمام اشیاءاست، همه را آفریده و بر سنن و قوانینی معیّن هدایت فرموده است.
جمع زیادی از دانشمندان، شیرینی ایمان و لزوم آن را برای خود و دیگران را حس کرده و با ولعی تمام بدان متمایل شدهاند و بعضی حتّی معتقدند که یک نیاز بیولوژیک، انسان را به سوی ایمان به پروردگار دانا و توانا راهنمایی و جلب می کند. «فَاَقِم وَجهَکَ لِلدّینِ حَنیفـاً فِطرَتَ اللهِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها لا تَبدیلَ لِخَلقِ اللهِ ذلِکَ الدّینُ القَیِّمُ وَ لکِنَّ اَکثَرَالنّاسِ لا یَعلَموُن».
ایمان به خدا ریشهی تمام فضائل اجتماعی، اخلاقی و انسانی است کسی که ایمان به خدا نداشته باشد حیوانی است که شهوت و غفلت بر وی فرمانروای می کند، مخصوصاً زمانی که پارهای از مبادی غیر انسانی دامن گیر وی شود.
اثر فکر کردن در خداشناسی
بدون شک و تردید و به حکم بداهت، فرق انسان با حیوان در نیروی فکر و منطق است و نیروی نطق نمودار فکر است؛ آدمی بواسطهی قوهی نطق از دیگر حیوانات متمایز شده و بواسطهی نیروی فکر توانسته خود را به مراتب عالی هنر و دانش و مدارج خوشی و آسایش برساند و در نتیجهی تأمّل و تفکّر در چگونگی آفرینش جهان، توانسته پی به آفرینندهی آن ببرد و خداشناس و یکتاپرست شود.
از این جهت است که حدیث: تَفَکُّرُ ساعَهِ خَیرٌ مِن عِبادَهِ سَنَهِ (اندیشه کردن یک ساعت بهتر از عبادت یکسال است) از بزرگان دین به مارسیده و کلام پر معنی و فلسفی: مَن عَرَفَ نَفسَهٌ فَقَد عَرَفَ رَبَّهٌ (هر کس خود را شناخت خدا را شناخته است) از پیشوایان اسلام نقل شده است.
این است راه تفکّر و خداشناسی که بزرگان دانش و دین به ما نمایاندهاند، خداوند خود چشم بینا، گوش شنوا و دل آگاه به ما عنایت فرماید تا در سایهی آن به خدا نزدیکتر شده و از هوی و هوس شیطانی و خواهش های نفسانی دور شویم؛ تنها برای نمونهی خداشناسی به چند کلمه از سخنان حضرت علی(ع) اکتفا می کنیم که می فرماید:
ناتوانی خویش را دلیل توانائی او بدانید و فنای هستی ها را برهان بقای هیشگی او بشمارید و یگانه بودن او را مانند عدد یک نپندارید که در ضمن کثرت محو می شود و بدانید این وهم ما نیست که به درک ذات او پی برده بلکه ذات بخشندهی اوست که بر وهم ما تجلّی کرده است و وجود خویش را به ما نمایانده، او حقیقت مطلق است و حقیقت مطلق منتهای حقایق است.
ثمرههاي ارتباط با خدا
1 - آرامش قلبي
آرامش، گم شده بشر است. هر انساني به گونهاي در جست و جوي آرامش است و به گونهاي سراغ آرامش را ميگيرد. در حقيقت ميتوان گفت اصلي ترين انگيزهی انسان در تكاپوها، تلاشها و لذتها، رسيدن به آرامش است. ثروت مياندوزد تا به آرامش برسد، خانه و زمين ميخرد تا آرام شود، به سراغ تجمّلات ميرود تا به آرامش دست يابد، كام جويي ميكند و به سراغ لذتها ميرود تا آرام گيرد و به عبادت خدا ميپردازد و ذكر ميگويد تا دلش آرام شود. كدام يك از موارد ياد شده، آرامش بخش دل است و قلب را سرشار از آرامش ميكند؟
آيا آرامش در سايهی ثروتهاي فراوان يا تمدّن و فن آوري به دست ميآيد يا آنكه آرامش تنها در گرو «ياد خدا» و «ارتباط» با اوست؟
اعترافهاي بزرگان غربي را مبني بر نبود آرامش در دل پيشرفتهاي خيره كنندهی تمدّن بشري مرورميكنيم. براي نمونه، اريك فروم مينويسد:
فرض اين بود كه رفاه مادّي و آسايش همگاني، شادكامي و آرامش به همراه آورد. توليدات نامحدود، آزادي مطلق و پيشرفتهاي خيره كننده، ميرفت تا بهشت خاكي را جايگزين بهشت موعود سازد، ولي عظمت وعدهی بزرگ و دستاوردهاي معجزه آساي مادّي و فكري عصر صنعتي را بايد مدنظر قرار داد تا بتواند مصيبتها و آلامي را كه امروز شكست آن وعده به بار آورده است، درك كرد؛ زيرا در حقيقت، عصر صنعتي در رسيدن به وعدهی بزرگ خود شكست خورده است و مردم به طور روز افزوني آگاهي مييابند كه ارضاي نامحدود هوسها، راه رسيدن به آرامش و شادكامي نيست.
آلبرت شوايتزر كه سال 1952م. برنده جايزه صلح نوبل شد- وقتي براي دريافت جايزه به اسلو رفت- خطاب به مردم جهان چنين اظهار داشت:
بايد جرئت رويارويي با وضع حاضر را داشته باشيم. انسان، ابر مرد شده است، ولي اين ابر مرد كه نيروي ابر انساني پيدا كرده، به خرد ابر انساني دست نيافته است؛ به همان اندازه كه قدرت بشر فراتر ميرود، انسان به موجودي ضعيف و ضعيفتر مبدل ميشود و اين فراگرد بايد وجدان ما را به لرزه درآورد.
در اين ميان، از نگاه آنكه آدمي را آفريد و از همهی دردها و درمانها و ويژگيهاي او آگاه است، آرامش، تنها با يك چيز به دست ميآيد: ذكر و ياد خدا و ارتباط با آفريدگار، همان گونه كه خود در قرآن فرمود: «أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(آگاه باشيد كه دل، تنها با ياد خدا آرام ميگيرد.)مولوي در اين باره مينويسد:
در آدمي، عشقي و دردي و تقاضايي هست كه اگر صد هزار عالم، ملک او شود، نياسايد و آرام نگيرد. اين خلق، به تفصيل در هر پيشهاي، صنعتي، منصبي، تحصيل نجوم و طب و مانند آنها ميكنند و هيچ آرام نميگيرند؛ زيرا آنچه مقصود است، به دست نيامده است. آخر، معشوق را دل آرام ميگويند، يعني كه دل به ارتباط با وي آرام ميگيرد، پس به غير، چون آرام و قرارگيرد!؟ اين جمله خوشيها و مقصودها چون نردباني است و پايههاي نردبان جاي اقامت نيست، بلكه از بهر گذشتن است. خنك او را كه زودتر بيدار و واقف گردد تا راه دراز بر او كوته شود و در اين پايههاي نردبان، عمر خود را ضايع نكند.
برتراند راسل نيز در اين باره ميگويد:
ما براي دست يافتن به خوشبختي پايدار، به خدا نياز داريم. فقط خداست كه ميتواند از سعادت مطلق بهرهمند باشد؛ زيرا به گفتهی انجيل «ملكوت و قدرت و شكوه، شايسته اوست.» ملكوت دنيوي را ملكوتهاي ديگر محدود ميسازند؛ قدرت دنيوي را مرگ پايان ميدهد، گر چه براي خود هرم بنا كنيم. شكوه و عظمت دنيوي با گذشت قرنها از ميان ميرود. كساني كه از قدرت و شكوه، اندكي بيش بهره نبردهاند، گمان ميكنند كه اندكي بيشتر، دلشان را راضي خواهد كرد، ولي اشتباه ميكنند؛ اين هوسها، بيپايان و سيري ناپذيرند و فقط در ذات نامتناهي است كه به سكون و آرامش ميرسند.
واكاوي تأثير ارتباط با خدا و ياد او در رسيدن به آرامش قلبي
به ياد خدا بودن در ايجاد آرامش قلبي تأثيرهاي بسيار دارد، از جمله اينكه: خداوند هدف نهايي فطرت انسان است و انسان، خود به خود در طلب اين مطلوب نهايي در تب و تاب است و تا به آن نرسد، آرام و قرار نميگيرد و راضي نميشود.
همچنين كسي كه به خدا توجه ندارد، به طور طبيعي به دنيا و برخورداريهاي مادّي و ظاهري توجه ميكند. چنين فردي هر اندازه در راه كسب نعمتهاي دنيوي بكوشد و بهرههاي فراواني هم به دست آورد، هرگز به خرسندي نميرسد و در حسرت چيزهايي است كه ندارد. از سوي ديگر از اينكه نعمتهاي موجودش دستخوش آفتها شود و از بين برود نيز همواره در بيم و هراس است. بنابراين، كسي كه خدا را فراموش كرده و دنيا را به جاي آن برگزيده، همواره در بيم و نگراني از دست دادن داشتههايش و در عين حال در حسرت و ناراحتي آنچه ندارد به سر ميبرد. بدين ترتيب، هرگز روي آرامش و اطمينان را نميبيند و دلش آرام و قرار نميگيرد. چنين فردي در رويارويي با گرفتاريها و شكستها و ناراحتيها به سرعت دچار اندوه و دردهاي روحي ميشود و اگر هم به آرامشي برسد، سطحي و ناپايدار است و با دخالت كوچك ترين عامل مخالف، آن را از دست ميدهد.
در مقابل، كسي كه به خدا توجّه و با او ارتباط قلبي دارد و ميداند كه زندگاني او زير نظارت دقيق پروردگار است و قضا و قدر او بر سرتاسرجهان حكومت دارد و جز او پناهي و مأوايي ندارد، فريب لذتهاي زودگذر دنيا را نميخورد و خود را دچار اندوه و نگراني نميكند.
دل هايي كه ازياد خدا غافلند، به سان زورقي است بر سطح دريا كه به اندك نسيمي حركت ميكنند و با نخستين موجي كه برميخيزد، متلاطم و غرق ميشوند.
كشتيهاي بزرگ، با موجها و توفانهاي شديد نيز پابرجا و استوار ميمانند و در معرض خطر غرق شدگي قرار نميگيرند. دلهايي كه به خدا توجّه دارد و با او در پيوند و ارتباط است، خود را به پايگاه عظيم قدرت روحي و معنوي متصل كرده و تندباد حوادث نميتواند در آنها تلاطم ايجاد كند و هرگونه حركت و جنبشي هم در آنها شكل گيرد، سطحي و گذراست و آنها را از جاي خود تكان نميدهد؛ زيرا اين دلها، آرامشي عميق و اطميناني عظيم دارد كه دست حوادث هرگز به آن نميرسد.
ظل ممدودسر زلف توام بر سر باد
كه در اين سايه قرار دل شيدا باشد
حافظ
2 – توانمندي
اگر از دل سرزميني، آبراهي به دريا بزنيم و آب دريا را به سويش سرازير كنيم، اين سرزمين، ديگر بوي دريا ميدهد و نشاني از دريا با خود دارد. حال اگر دريا خروشان شود، او هم خروشان ميشود، اگر دريا آبي باشد، او هم آبي است و اگر دريا ماهي و شگفتيهاي ديگر دارد، او هم در اندازهی گنجايش خويش از آنها برخوردار است. او ديگر از اين پس مثل ديگر سرزمينها نيست و با آنها متفاوت است، چون به رنگ درياست و از داشتههاي دريا، او هم بهرهاي دارد.
سرزمين دل ما نيزاين گونه است، اگر روزي بتوانيم از آن، دريچه ای به سوي پروردگار بگشاييم و سری به درياي بي پايان نور و پاكي و سرور و قدرت بزنيم، آنگاه است كه جرعه هايي از نور و پارههايي از پاكي و جامهايي از سرور و جلوههايي از قدرت، سرزمين دلمان را فرا ميگيرد و ما پاك و طربناك و سرشار از قدرت خواهيم شد. بدين ترتيب، بر اثر اين ارتباط، موجودي توانا خواهيم شد، و هيچ دشمني قادر نباشد تا جان ما را به اسارت خويش درآورد، روح و سرخوردگي از پيرامون ما ميگريزد و موانع و مشكلات، چارهاي جز تسليم دربرابر ما نخواهد داشت؛ چرا كه خود را به سرچشمهی قدرت پيوند زده و با او ارتباط برقراركردهايم.
3 - هم نشيني خدا با انسان
هر بنده راستيني كه از همّت بلند برخوردار باشد، سوداي هم نشيني با خدا را در سر دارد و هم نشيني با پروردگار را افتخاري بزرگ براي خود ميداند و البته تنها با ياد و ذكر و پيوند با خدا، ميتوان هم نشين پروردگار شد. همان گونه كه خود فرموده است: «اِنّا جَليسَ ِمن ذِكرِني(من همنشين كسي هستم كه به يادم باشد.) او با ما هم نشين شده است، يعني ما هم نشين او شدهايم و به راستي، اوست كه نخست در دلمان ميل به ارتباط با خود را زنده ميكند و آنگاه كه پيوند قلبي با او برقرار شد، نشان آن دارد كه با ما هم نشين شده است:
چون در اين دل، برق مهر دوست جست
اندر آن دل دوستي ميدان كه هست
هيچ عاشقي خود نباشد وصلجو
كه نـه معشوقش بود جويـاي او
در دل تو مهر حق چون گشته نو هست حق را بي گمان مهري به تو
مولوی