خداشناسی (قسمت اوّل)
راه های خداشناسی آن کس که تو را شناخت جان را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند دیـوانـه اگر کنـی جـهـان را بـخشـد دیوانه تو هر دو جهـان را چه کند
هرچند راه های خداشناسی به عدد نَفَس های بندگان است[1]امّا نزدیکترین، هموارترین و روشن ترین راه ها چهار راه است که عبارتست از:
1 – از راهی که عارفان و شاعران ما خدا را شناخته اند.( راُه تقلید)
2 – از راه خود شناسی و خداشناسی.( راه اجتهاد)
3 – از راه سناخت افکار و روحیات مردم و قدرت نمائی خداوند.( راه علمی و فلسفی یا سیر آفاق و انفُس)
4 – از راه مسئلهی جبر و اختیار و رابطهی خدا با خلق.( راه تفکّر و دقت یا سیر دین و تمدّن)[2]
اساس خداشناسی(THEOLOGY)
چرا خدا را باید شناخت؟
1 – دانشمندان جهان ثابت کرده اند که کرّهی زمین میلیون ها سال پیش از آفتاب جدا شده و در آغاز به حال اشتعال بوده و کم کم سطح آن سرد شده و به حالت بخار درآمده و پس از آن، خاک و آب پدیدار گشته و از آب و خاک، نبات و حیوان و انسان به وجود آمده است؛به همین دلیل این تغییرات، تغییر دهندهای لازم دارد، پس این تغییر دهنده را باید شناخت.
2 – چون کرّهی زمین و همهی موجودات آن از نیستی به هستی آمده و آفریده شدهاند، به ناچار آفرینندهای باید داشته باشند، زیرا هر عقل سلیم می داندکه آفریده، بی آفریننده نمی شود؛ پس این جهان و آنچه در اوست، آفرینندهای دارد که ما آن را خدا می نامیم؛ پس این آفریننده را باید شناخت.
3 – چون در جهان آفرینش، هستی و جنبش هر وجودی و رشد و کمال هر موجودی بسته به نیروی بسیط و توانایی است که در همهی آن ها هست و بدون آن نیرو نیز هیچ چیز هست نمی شود، هیچ هستی بی آن نمی پاید و کمال نمی آید؛ پس آن نیرو از خدا، از جانب او و به امر او در موجودات به وجود آمده است که آن را به جهت صاحب نیرو، روح جمادی، روح حیوانی و روح انسانی می نامند.پس این صاحب نیرو را باید شناخت.
4 – همهی هستی ها از او پیدا شده و همهی آن ها به وجود او پیوسته و هستی خود او هم به ذات خودش بسته است؛ بنابراین او ازلی است و آغاز ندارد؛ به همین جهت چنین خدایی را باید شناخت.
5 – همه ی هستی ها به نیستی گراید چز هستی او که جاویدان و پایدار است، بنابراین او ابدی است و انجام ندارد؛ به همین سبب این وجود ابدی را باید شناخت.
6 – او نیرویی بسیط، مجرّد و پاک است و دیگر نیروهای مادی و معنوی همه پرتوی از او و همچنین موهیتی از فیض نامحدود اوست، پس چنین نیرویی را باید شناخت.
7 – او از همه کس و همه چیز بی نیاز است و آفریدههای او همه به او نیازمند می باشند؛ به همین سبب چنین وجود بی نیازی را باید شناخت.
8 – او به خودی خود کامل و رساست و آفریده های او ناقص می باشند و در پرتو عنایت او می توانند به کمال برسند؛ پس چنین وجود کاملی را باید شناخت.
9 – او همیشه بوده، هست و خواهد بود و آفریده های او که از آغاز نبوده اند سرانجام نیز نخواهند بود؛ پس چنین وجود منحصر به فرد و جاویدانی را باید شناخت.
10 – هستی او واجب و باقی است ولی آفریده هایش همه ممکن و فانی می باشند؛ به همین دلیل این وجود واجب را باید شناخت.
11 – چون نیروی ازلی و یگانه هستی بخش او، آدمی را از گل، گل را از خاک، گوهر را ازسنگ و درّ را از صدف به وجود آورده؛ پس ذرات هر موجودی از موّاد گوناگون آفریده شده و لازمهی موّاد گوناگون اثر گوناگون است و همچنین لازمهی فناپذیری و نابودی است؛ به همین دلیل این وجود ازلی و یگانه را باید شناخت.
12 – در میان همهی آفریده ها، آدمی از همه کاملتر و رساتر است و روح او هم از همه روحها، نیرومندتر، آزادتر و مؤثرتر است. انسان همچنین به واسطهی نعمت نطق و بیان و موهبت عقل و وجدان به خداوند نزدیکتر است و برای پذیرش الهام و تحمّل بار امانت نیز شایسته تر است و وظیفه ای که در قبال خداوند دارد بسی سنگین تر از دیگر موجودات، به همین دلیل مقامش در پیشگاه خداوندی بالاتر می باشد. پس خالق این روح و آفرینندهی این صات را باید شناخت.
13 – نیایش هنگامی شایستهی پذیرش در درگاه خداوندی است که ما او را به حقیقت شناخته و دانسته پرستش کنیم و همچنین باید بدانیم که آفرینندهی جهان، وجودی است یکتا و یگانه، ازلی و ابدی که نه آغاز دارد و نه انجام و همهی نیروها از او و بازگشتشان نیز به سوی اوست.[3] بنابراین نخست چنین پرستیده ای را باید شناخت و سپس او را پرستش کرد.
نتیجه:
بنا به آنچه گفته شد چون می توانیم به دلایل حسّی و عقلی و منطقی خدا را بشناسیم پس باید چنین کسی را که زمام همهی امور جهان به دست توانای اوست تا حدّ فهم و عقل و ادراک خود بشناسیم و به دستورهای او که به وسیلهی پیامبران رسیده، عمل کنیم تا در دو جهان کامیاب و سعادتمند باشیم.[4]
آیا جهان آفریدگاری دارد؟
همه در پی پاسخ به این سؤالند، این سؤالیست که همه استیاق شنیدن جواب آن را دارند. این سؤال، طفل کوچک را دست بر دامان پدر می کند و دل جوان حیران را پریشان می سازد و خواب از چشمش می رباید تا کسی را پیدا کند و پاسخی قاطع بشنود.
در روزگاران پیشین نیز مردم این پرسش را کرده اند و با پیروی از نیروی اندیشه و درک خود، گروهی به پرستش ماه و خورشید و ستارگان، گروهی به پرستش بت ها و اصنام و گروهی به پرستش پروردگار یگانهی توانا گرویده اند، گروهی دیگر نیز اسیر انکار و الحاد مانده اند.
در آینده هم مدام که دنیا می گردد، عقل می اندیشد، بشر می بیند و درک می کند، صاحبان خرد در پی پاسخ این سؤال خواهند بود، پس دریافتن این معنی جز طبیعت و سرشت ماست. اعتقاد به آفریدگار جهان، در طرز تفکّر، زندگی، فلسفه و نظر انسان دربارهی کارها و حالت نفسانی و حال و آینده بلکه هستی و وجود وی اثر بزرگی دارد.
به این سؤال با وجود اهمّیت، کسانی که جواب قاطع و کامل می دهند، بیار اندک و انگشت شمار می باشند؛ کودک خردسالی که به پدر خود رجوع می کند، پدر یا او را به نرمی از این اندیشه باز می دارد و یا به امید قانع ساختن او به وی جوابی سرسری و بی فایده می دهد. همچنین جوان کنجکاوی که با دوست یا مربّی خود این مسأله را مطرح می سازد، خیلی به ندرت اتّفاق می افتد که از آنان پاسخی دریافت کند که دل حسّاس او را تسکین بخشد. و عقل کنجکاو وی را ارضا نماید؛ به همین دلیل حیرت سؤال کننده افزونتر می گردد و با خاطری آزرده از اندیشه و تفکّر دراین باره منصرف می گردد.
در صورتی که فرد تحصیل کرده ای که در قرن بیستم پرسشی راجع به آفریگار جهان می کند لابد می خواهد با روش ها و نتایج علومی که به یافتن رموز اتم، تسخیر فضا، کشف قوانین وجود و اسرار و پدیده های آن و اکتشافات محیّرالعقول دائمی دیگر منجر می شود، قدم بردارد و برای سؤال خود جواب منطقی درستی می خواهد که در رسیدن به ایمان پروردگار، چراغی فرا راه او باشد؛ ایمانی که مبتنی بر اقتناع باشد نه تسلیم صرف.
دانشمندان برای این سؤال پاسخ های مفصّلی نوشته اند و در آنها علل و عواملی که آنان را به سوی ایمان بـه آفریدگـار فراخوانده، شرح داده اند.
این دانشمندان بیان می کنند که قوانین دینامیک حرارتی دلالت می کند که جهان را باید بدایتی باشد . اثبات بدایت دنیا مجود مبدئی عاقل و ابدی را ایجاب می نماید، آری مبدأ و آفریدگاری که ذاتی غیر مادّی داشته باشد چه مادّه از ذراتی به وجود آمده که ساختمان آنها به حکم علم، امکان ازای و ابدی بودن ندارد.این آفریدگار غیر مادّی، باید لطیف متناهی در لطف و خبیرلانَهایه لِخِبرَه و «لا تُدرِکُهُ الأَبصارُ وَ هُوَ یُدرِکُ الأَبصارَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الخَبیر»[5]باشد.
برای رسیدن به وی نباید از حواسی که جز مادیّات قادر به حس چیزی نیست، توسّل جست؛ برای مشاهدهی وی نمی توان از ذرّه بین و دوربین استفاده کرد؛ برای دیدن وی، عنصری غیر مادّی چون عقل و بصیرت لازم است.[6] کسی که در پی درک آیات ذات باری تعالی است باید چشم از خاک برگیرد و بدون تعصّب عقا خود را به کار ببندد و در آفرینش آسمانها و زمین بیندیشد. «اِنَّ فی خَلقِ السَّمواتِ وَ الأرضِ وَاختِلافِ اللَّیلِ وَالنَّهارِ لأیاتٍ لِّأوُلِی الأ َلباب»[7].
تمام رشته های علوم ثابت می کند که در دنیا، نظام معجزه آسایی سیادت می کند که اساس آن، قوانین و سنن ثابت و لاتغیر کنونی است و کوشش دانشمندان و احاطهی به این قوانین امکان می دهد که بشر از خسوف و کسوف و دیگر پدیده ها صدها سال قبل از وقوع آنها آگاه می شود.
4 - آموزگار، حبیب الله، راه های خدا شناسی، تهران، نشر اقبال،1340، صص 6 الی 9، با تلخیص.
۵– دیدگان، او را در نیابند، او دیدگان را دریابد و او بخشندهی آگاه است.(سورهی انعام، آیهی103)
6 – کسی از حضرت علی(ع) پرسید: آیا تو هنگام عبادت، خدای تعالی را می بینی؟ حضرت فرمود: آری، من هرگز خدایی را که نبینم عبادت نمی کنم. پرسید: او را چگونه می بینی؟ فرمود: ای نیک مرد! او را به یاری دیدگان نمی توان دید، بلکه با حقیقت ایمان می توان دریافت. با مردم، قابل قیاس و با حواس قابل احساس نیست؛ با دلالات می توان شناخت و با علامات توصیفش کرد. (الهادی کاشف الغظاء، مستدرک نهج البلاغه، باب سوم، ص160، بیروت)