خداشناسی(قسمت دوم)

کیست که این قوانین و سنّت ها را در هر ذرّه ای از ذرّات موجودات بلکه کوچکتر از آنها در بدو خلقت به ودیعت نهاده­است؟ کیست که این نظام، سازگاری و انسجام را ایحاد کرده­است؟ کیست که به ابداع آنها اراده فرموده و این چنین زیبا و به جا آفریده­است؟ آیا اینها همه بدون آفریدگار پدیدار شده­اند یا خود آفریننده­اند؟ این نظام و قانون و ابداع که در جهان دیده می شود، همه دال بر وجود پروردگاری دانا،توانا و آگاه است.

بعصی از افراد ادعا می کنند که این جهان به طور تصادفی به و جود آمده امّا با وجود این همه موجودات زنده اعم از گیاه، جانور، انسان و همچنین اجسام مرکّب بیشمار و حال پیدایش حیات و ملکوت آسمان ها و رمین، عقلاً محال است که این همه بدون بصیرت و آگاهی و از راه تصادف کورکورانه به وجود آمده باشد؛ به ناچار همه­ی اینها آفریدگار و مبدئی دانا و آگاه دارد که علم وی محیط بر تمام اشیاءاست، همه را آفریده و بر سنن و قوانینی معیّن هدایت فرموده است.

جمع زیادی از دانشمندان، شیرینی ایمان و لزوم آن را برای خود و دیگران را حس کرده و با ولعی تمام بدان متمایل شده­اند و بعضی حتّی معتقدند که یک نیاز بیولوژیک، انسان را به سوی ایمان به پروردگار دانا و توانا راهنمایی و جلب می کند. «­فَاَقِم وَجهَکَ لِلدّینِ حَنیفـاً فِطرَتَ اللهِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها لا تَبدیلَ لِخَلقِ اللهِ ذلِکَ الدّینُ القَیِّمُ وَ لکِنَّ اَکثَرَالنّاسِ لا یَعلَموُن­»[1].

 ایمان به خدا ریشه­ی تمام فضائل اجتماعی، اخلاقی و انسانی است کسی که ایمان به خدا نداشته باشد حیوانی است که شهوت و غفلت بر وی فرمانروای می کند، مخصوصاً زمانی که پاره­ای از مبادی غیر انسانی دامن گیر وی شود.[2]

 

اثر فکر کردن در خداشناسی

بدون شک و تردید و به حکم بداهت، فرق انسان با حیوان در نیروی فکر و منطق است و نیروی نطق نمودار فکر است؛ آدمی بواسطه­ی قوه­ی نطق از دیگر حیوانات متمایز شده و بواسطه­ی نیروی فکر توانسته خود را به مراتب عالی هنر و دانش و مدارج خوشی و آسایش برساند و در نتیجه­ی تأمّل و تفکّر در چگونگی آفرینش جهان، توانسته پی به آفریننده­ی آن ببرد و خداشناس و یکتاپرست شود.

از این جهت است که حدیث: تَفَکُّرُ ساعَهِ خَیرٌ مِن عِبادَهِ سَنَهِ (اندیشه کردن یک ساعت بهتر از عبادت یکسال است) از بزرگان دین به مارسیده و کلام پر معنی و فلسفی: مَن عَرَفَ نَفسَهٌ فَقَد عَرَفَ رَبَّهٌ (هر کس خود را شناخت خدا را شناخته است) از پیشوایان اسلام نقل شده است.

این است راه تفکّر و خداشناسی که بزرگان دانش و دین به ما نمایانده­اند، خداوند خود چشم بینا، گوش شنوا و دل آگاه به ما عنایت فرماید تا در سایه­ی آن به خدا نزدیکتر شده و از هوی و هوس شیطانی و خواهش های نفسانی دور شویم؛ تنها برای نمونه­ی خداشناسی به چند کلمه از سخنان حضرت علی(ع) اکتفا می کنیم که می فرماید:

ناتوانی خویش را دلیل توانائی او بدانید و فنای هستی ها را برهان بقای هیشگی او بشمارید و یگانه بودن او را مانند عدد یک نپندارید که در ضمن کثرت محو می شود و بدانید این وهم ما نیست که به درک ذات او پی برده بلکه ذات بخشنده­ی اوست که بر وهم ما تجلّی کرده است و وجود خویش را به ما نمایانده، او حقیقت مطلق است و حقیقت مطلق منتهای حقایق است.[3]

ثمره‌هاي ارتباط با خدا

1 - آرامش قلبي

 آرامش، گم شده بشر است. هر انساني به گونه‌اي در جست و جوي آرامش است و به گونه‌اي سراغ آرامش را مي‌گيرد. در حقيقت مي‌توان گفت اصلي ترين انگيزه­ی انسان در تكاپو‌ها، تلاش‌ها و لذت‌ها، رسيدن به آرامش است. ثروت مي‌اندوزد تا به آرامش برسد، خانه و زمين مي‌خرد تا آرام شود، به سراغ تجمّلات مي‌رود تا به آرامش دست يابد، كام جويي مي‌كند و به سراغ لذت‌ها مي‌رود تا آرام گيرد و به عبادت خدا مي‌پردازد و ذكر مي‌گويد تا دلش آرام شود. كدام يك از موارد ياد شده، آرامش بخش دل است و قلب را سرشار از آرامش مي‌كند؟

 آيا آرامش در سايه­ی ثروت‌هاي فراوان يا تمدّن و فن آوري به دست مي‌آيد يا آنكه آرامش تنها در گرو «ياد خدا» و «ارتباط» با اوست؟
اعتراف‌هاي بزرگان غربي را مبني بر نبود آرامش در دل پيشرفت‌هاي خيره كننده­ی تمدّن بشري مرورمي‌كنيم. براي نمونه، اريك فروم مي‌نويسد:

فرض اين بود كه رفاه مادّي و آسايش همگاني، شادكامي و آرامش به همراه آورد. توليدات نامحدود، آزادي مطلق و پيشرفت‌هاي خيره كننده، مي‌رفت تا بهشت خاكي را جايگزين بهشت موعود سازد، ولي عظمت وعده­ی بزرگ و دستاورد‌هاي معجزه‌ آساي مادّي و فكري عصر صنعتي را بايد مدنظر قرار داد تا بتواند مصيبت‌ها و آلامي را كه امروز شكست آن وعده به بار آورده است، درك كرد؛ زيرا در حقيقت، عصر صنعتي در رسيدن به وعده­ی بزرگ خود شكست خورده است و مردم به طور روز افزوني آگاهي مي‌يابند كه ارضاي نامحدود هوس‌ها، راه رسيدن به آرامش و شادكامي نيست.[4] 

آلبرت شوايتزر كه سال 1952م. برنده جايزه صلح نوبل شد- وقتي براي دريافت جايزه به اسلو رفت- خطاب به مردم جهان چنين اظهار داشت:

بايد جرئت رويارويي با وضع حاضر را داشته باشيم. انسان، ابر مرد شده است، ولي اين ابر مرد كه نيروي ابر انساني پيدا كرده، به خرد ابر انساني دست نيافته است؛ به همان اندازه كه قدرت بشر فراتر مي‌رود، انسان به موجودي ضعيف و ضعيف‌تر مبدل مي‌شود و اين فراگرد بايد وجدان ما را به لرزه درآورد.[5]

در اين ميان، از نگاه آنكه آدمي را آفريد و از همه­ی دردها و درمان‌ها و ويژگي‌هاي او آگاه است، آرامش، تنها با يك چيز به دست مي‌آيد: ذكر و ياد خدا و ارتباط با آفريدگار، همان گونه كه خود در قرآن فرمود: «­أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(آگاه باشيد كه دل، تنها با ياد خدا آرام مي‌گيرد.)[6]مولوي در اين باره مي‌نويسد:

در آدمي، عشقي و دردي و تقاضايي هست كه اگر صد هزار عالم، ملک او شود، نياسايد و آرام نگيرد. اين خلق، به تفصيل در هر پيشه‌اي، صنعتي، منصبي، تحصيل نجوم و طب و مانند آنها مي‌كنند و هيچ آرام نمي‌گيرند؛ زيرا آنچه مقصود است، به دست نيامده است. آخر، معشوق را دل آرام مي‌گويند، يعني كه دل به ارتباط با وي آرام مي‌گيرد، پس به غير، چون آرام و قرارگيرد!؟ اين جمله خوشي‌ها و مقصودها چون نردباني است و پايه‌هاي نردبان جاي اقامت نيست، بلكه از بهر گذشتن است. خنك او را كه زودتر بيدار و واقف گردد تا راه دراز بر او كوته شود و در اين پايه‌هاي نردبان، عمر خود را ضايع نكند.[7]

برتراند راسل نيز در اين باره مي‌گويد:

ما براي دست يافتن به خوشبختي پايدار، به خدا نياز داريم. فقط خداست كه مي‌تواند از سعادت مطلق بهره‌مند باشد؛ زيرا به گفته­ی انجيل «ملكوت و قدرت و شكوه، شايسته اوست.» ملكوت دنيوي را ملكوت‌هاي ديگر محدود مي‌سازند؛ قدرت دنيوي را مرگ پايان مي‌دهد، گر چه براي خود هرم بنا كنيم. شكوه و عظمت دنيوي با گذشت قرن‌ها از ميان مي‌رود. كساني كه از قدرت و شكوه، اندكي بيش بهره نبرده‌اند، گمان مي‌كنند كه اندكي بيشتر، دلشان را راضي خواهد كرد، ولي اشتباه مي‌كنند؛ اين هوس‌ها، بي‌پايان و سيري ناپذيرند و فقط در ذات نامتناهي است كه به سكون و آرامش مي‌رسند.[8]

واكاوي تأثير ارتباط با خدا و ياد او در رسيدن به آرامش قلبي

به ياد خدا بودن در ايجاد آرامش قلبي تأثير‌هاي بسيار دارد، از جمله اينكه: خداوند هدف نهايي فطرت انسان است و انسان، خود به خود در طلب اين مطلوب نهايي در تب و تاب است و تا به آن نرسد، آرام و قرار نمي‌گيرد و راضي نمي‌شود.

همچنين كسي كه به خدا توجه ندارد، به طور طبيعي به دنيا و برخورداري‌هاي مادّي و ظاهري توجه مي‌كند. چنين فردي هر اندازه در راه كسب نعمت‌هاي دنيوي بكوشد و بهره‌هاي فراواني هم به دست آورد، هرگز به خرسندي نمي‌رسد و در حسرت چيزهايي است كه ندارد. از سوي ديگر از اينكه نعمت‌هاي موجودش دستخوش آفت‌ها شود و از بين برود نيز همواره در بيم و هراس است. بنابراين، كسي كه خدا را فراموش كرده و دنيا را به جاي آن برگزيده، همواره در بيم و نگراني از دست دادن داشته‌هايش و در عين حال در حسرت و ناراحتي آنچه ندارد به سر مي‌برد. بدين ترتيب، هرگز روي آرامش و اطمينان را نمي‌بيند و دلش آرام و قرار نمي‌گيرد. چنين فردي در رويارويي با گرفتاري‌ها و شكست‌ها و ناراحتي‌ها به سرعت دچار اندوه و دردهاي روحي مي‌شود و اگر هم به آرامشي برسد، سطحي و ناپايدار است و با دخالت كوچك‌ ترين عامل مخالف، آن را از دست مي‌دهد.

در مقابل، كسي كه به خدا توجّه و با او ارتباط قلبي دارد و مي‌داند كه زندگاني او زير نظارت دقيق پروردگار است و قضا و قدر او بر سر‌تاسرجهان حكومت دارد و جز او پناهي و مأوايي ندارد، فريب لذت‌هاي زودگذر دنيا را نمي‌خورد و خود را دچار اندوه و نگراني نمي‌كند.

دل ‌هايي كه ازياد خدا غافلند، به سان زورقي است بر سطح دريا كه به اندك نسيمي حركت مي‌كنند و با نخستين موجي كه برمي‌خيزد، متلاطم و غرق مي‌شوند.

كشتي‌هاي بزرگ، با موج‌ها و توفان‌هاي شديد نيز پابرجا و استوار مي‌مانند و در معرض خطر غرق‌ شدگي قرار نمي‌گيرند. دل‌هايي كه به خدا توجّه دارد و با او در پيوند و ارتباط است، خود را به پايگاه عظيم قدرت روحي و معنوي متصل كرده و تندباد حوادث نمي‌تواند در آنها تلاطم ايجاد كند و هرگونه حركت و جنبشي هم در آنها شكل گيرد، سطحي و گذراست و آنها را از جاي خود تكان نمي‌دهد؛ زيرا اين دل‌ها، آرامشي عميق و اطميناني عظيم دارد كه دست حوادث هرگز به آن نمي‌رسد.[9]

ظل ممدود[10] سر زلف توام بر سر باد
    كه در اين سايه قرار دل شيدا باشد
                                             حافظ

2 توانمندي

اگر از دل سرزميني، آبراهي به دريا بزنيم و آب دريا را به سويش سرازير كنيم، اين سرزمين، ديگر بوي دريا مي‌دهد و نشاني از دريا با خود دارد. حال اگر دريا خروشان شود، او هم خروشان مي‌شود، اگر دريا آبي باشد، او هم آبي است و اگر دريا ماهي و شگفتي‌هاي ديگر دارد، او هم در اندازه­ی گنجايش خويش از آنها برخوردار است. او ديگر از اين پس مثل ديگر سرزمين‌ها نيست و با آنها متفاوت است، چون به رنگ درياست و از داشته‌هاي دريا، او هم بهره‌اي دارد.

سرزمين دل ما نيزاين گونه است، اگر روزي بتوانيم از آن، دريچه ­ای به سوي پروردگار بگشاييم و سری به درياي بي پايان نور و پاكي و سرور و قدرت بزنيم، آنگاه است كه جرعه‌ هايي از نور و پاره‌هايي از پاكي و جام‌هايي از سرور و جلوه‌هايي از قدرت، سرزمين دلمان را فرا مي‌گيرد و ما پاك و طربناك و سرشار از قدرت خواهيم شد. بدين ترتيب، بر اثر اين ارتباط، موجودي توانا خواهيم شد، و هيچ دشمني قادر نباشد تا جان ما را به اسارت خويش درآورد، روح و سرخوردگي از پيرامون ما مي‌گريزد و موانع و مشكلات، چاره‌اي جز تسليم دربرابر ما نخواهد داشت؛ چرا كه خود را به سرچشمه­ی قدرت پيوند زده و با او ارتباط برقراركرده‌ايم.

3 -  هم نشيني خدا با انسان

 هر بنده راستيني كه از همّت بلند برخوردار باشد، سوداي هم نشيني با خدا را در سر دارد و هم نشيني با پروردگار را افتخاري بزرگ براي خود مي‌داند و البته تنها با ياد و ذكر و پيوند با خدا، مي‌توان هم نشين پروردگار شد. همان گونه كه خود فرموده است: «اِنّا جَليسَ ِمن ذِكرِني(من همنشين كسي هستم كه به يادم باشد.)[11] او با ما هم نشين شده است، يعني ما هم نشين او شده‌ايم و به راستي، اوست كه نخست در دلمان ميل به ارتباط با خود را زنده مي‌كند و آنگاه كه پيوند قلبي با او برقرار شد، نشان آن دارد كه با ما هم نشين شده است:

           چون در اين دل، برق مهر دوست جست   

                                         اندر آن دل دوستي مي‌دان كه هست

              هيچ عاشقي خود نباشد وصل‌جو                                   

                                         كه نـه معشوقش بود جويـاي او

                   در دل تو مهر حق چون گشته نو                                                  هست حق را بي گمان مهري به تو
                                                                                          مولوی          



8 – پس تو ای رسول(با همه­ی پیروانت) مستقیم رو به جانب آئین پاک اسلام آور و پیوسته از طریق دین خدا که فطرت خلق را بر آن آفریده است، پیروی کن که هیچ تغییری در خلقت خدا نباید داد و این است آئین استوار خلق ولیکن مردم از حقیقت آن آگاه نمی باشند.(سوره­ی روم، آیه­ی30)

9 – به قلم چهل تن از دانشماندان، اثبات وجود خدا، ترجمه­ی احمد آرام، تیریز، نشر حقیقت (باهمکاری مؤسسه­ی انتشارات پیکان)، 1342،صص 2 الی 7، با تلخیص.

10 - آموزگار، حبیب الله، راه های خدا شناسی، تهران، نشر اقبال،1340، صص13الی 15، با تلخیص.

11 -  اريك فروم، داشتن يا بودن، مترجم: اكبر تبريزي، صص6 و 7.

12 - همان، ص7.

13 – سوره­ی، آیه­ی28.

14 - مولوي، فيه ما فيه، تصحيح: بديع الزمان فروزانفر، ص218.

15 - برتراند راسل، قدرت، مترجم: نجف دريابندري، صص26 و 27.

16 - نك: محمد علي سادات، اخلاق اسلامي، صص96 و 97.

17 - ظل ممدود: سايه­ی گسترده.

18 - ميزان الحكمه، ج4، ص1844، ح6385.


نویسنده: فريد
ادامه مطلب ...

خداشناسی (قسمت اوّل)

راه های خداشناسی

آن کس که تو را شناخت جان را چه کند     فرزند و عیال و خانمان را چه کند

دیـوانـه اگر کنـی جـهـان را بـخشـد      دیوانه تو هر دو جهـان را چه کند

هرچند راه های خداشناسی به عدد نَفَس های بندگان است[1]امّا نزدیکترین، هموارترین و روشن ترین راه ها چهار راه است که عبارتست از:

1   از راهی که عارفان و شاعران ما خدا را شناخته اند.( راُه تقلید)

2 از راه خود شناسی و خداشناسی.( راه اجتهاد)

3 از راه سناخت افکار و روحیات مردم و قدرت نمائی خداوند.( راه علمی و فلسفی یا سیر آفاق و انفُس)

4 از راه مسئله­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­ی جبر و اختیار و رابطه­ی خدا با خلق.( راه تفکّر و دقت یا سیر دین و تمدّن)[2]

اساس خداشناسی(THEOLOGY)

چرا خدا را باید شناخت؟

 

1 دانشمندان جهان ثابت کرده اند که کرّه­ی زمین میلیون ها سال پیش از آفتاب جدا شده و در آغاز به حال اشتعال بوده و کم کم سطح آن سرد شده و به حالت بخار درآمده و پس از آن، خاک و آب پدیدار گشته و از آب و خاک، نبات و حیوان و انسان به وجود آمده است؛به همین دلیل این تغییرات، تغییر دهنده­ای لازم دارد، پس این تغییر دهنده را باید شناخت.

2 چون کرّه­ی زمین و  همه­ی موجودات آن از نیستی به هستی آمده و آفریده شده­اند، به ناچار آفریننده­ای باید داشته باشند، زیرا هر عقل سلیم می داندکه آفریده، بی آفریننده نمی شود؛ پس این جهان و آنچه در اوست، آفریننده­ای دارد که ما آن را خدا می نامیم؛ پس این آفریننده را باید شناخت.

3 چون در جهان آفرینش، هستی و جنبش هر وجودی و رشد و کمال هر موجودی بسته به نیروی بسیط و توانایی است که در همه­ی آن ها هست و بدون آن نیرو نیز هیچ چیز هست نمی شود، هیچ هستی بی آن نمی پاید و کمال نمی آید؛ پس آن نیرو از خدا، از جانب او و به امر او در موجودات به وجود آمده است که آن را به جهت صاحب نیرو، روح جمادی، روح حیوانی و روح انسانی می نامند.پس این صاحب نیرو را باید شناخت.

4 همه­ی هستی ها از او پیدا شده و همه­ی آن ها به وجود او پیوسته و هستی خود او هم به ذات خودش بسته است؛ بنابراین او ازلی است و آغاز ندارد؛ به همین جهت چنین خدایی را باید شناخت.

5 همه ی هستی ها به نیستی گراید چز هستی او که جاویدان و پایدار است، بنابراین او ابدی است و انجام ندارد؛ به همین سبب این وجود ابدی را باید شناخت.

6 او نیرویی بسیط، مجرّد و پاک است و دیگر نیروهای مادی و معنوی همه پرتوی از او و همچنین موهیتی از فیض نامحدود اوست، پس چنین نیرویی را باید شناخت.

7 او از همه­ کس و همه چیز بی نیاز است و آفریده­های او همه به او نیازمند می باشند؛ به همین سبب چنین وجود بی نیازی را باید شناخت.

8 او به خودی خود کامل و رساست و آفریده های او ناقص می باشند و در پرتو عنایت او می توانند به کمال برسند؛ پس چنین وجود کاملی را باید شناخت.

9 – او همیشه بوده، هست و خواهد بود و آفریده های او که از آغاز نبوده اند سرانجام نیز نخواهند بود؛ پس چنین وجود منحصر به فرد و جاویدانی را باید شناخت.

10 – هستی او واجب و باقی است ولی آفریده هایش همه ممکن و فانی می باشند؛ به همین دلیل این وجود واجب را باید شناخت.

11 –  چون نیروی ازلی و یگانه هستی بخش او، آدمی را از گل، گل را از خاک، گوهر را ازسنگ و درّ را از صدف به وجود آورده؛ پس ذرات هر موجودی از موّاد گوناگون آفریده شده و لازمه­ی موّاد گوناگون اثر گوناگون است و همچنین لازمه­ی فناپذیری و نابودی است؛ به همین دلیل این وجود ازلی و یگانه را باید شناخت.

12 – در میان همه­ی آفریده ها، آدمی از همه کاملتر و رساتر است و روح او هم از همه روحها، نیرومندتر، آزادتر و مؤثرتر است. انسان همچنین به واسطه­ی نعمت نطق و بیان و موهبت عقل و وجدان به خداوند نزدیکتر است و برای پذیرش الهام و تحمّل بار امانت نیز شایسته تر است و وظیفه ای که در قبال خداوند دارد بسی سنگین تر از دیگر موجودات، به همین دلیل مقامش در پیشگاه خداوندی بالاتر می باشد. پس خالق این روح و آفریننده­ی این صات را باید شناخت.

13 – نیایش هنگامی شایسته­ی پذیرش در درگاه خداوندی است که ما او را به حقیقت شناخته و دانسته پرستش کنیم و همچنین باید بدانیم که آفریننده­ی جهان، وجودی است یکتا و یگانه، ازلی و ابدی که نه آغاز دارد و نه انجام  و همه­ی نیروها از او و بازگشتشان نیز به سوی اوست.[3]  بنابراین نخست چنین پرستیده ای را باید شناخت و سپس او را پرستش کرد.

نتیجه:

بنا به آنچه گفته شد چون می توانیم به دلایل حسّی و عقلی و منطقی خدا را بشناسیم  پس باید چنین کسی را که زمام همه­ی امور جهان به دست توانای اوست تا حدّ فهم و عقل و ادراک خود بشناسیم و به دستورهای او که به وسیله­ی پیامبران رسیده، عمل کنیم تا در دو جهان کامیاب و سعادتمند باشیم.[4]

 

آیا جهان آفریدگاری دارد؟

 

همه در پی پاسخ به این سؤالند، این سؤالیست که همه استیاق شنیدن جواب آن را دارند. این سؤال، طفل کوچک را دست بر دامان پدر می کند و دل جوان حیران را پریشان می سازد و خواب از چشمش می رباید تا کسی را پیدا کند و پاسخی قاطع بشنود.

در روزگاران پیشین نیز مردم این پرسش را کرده اند و با پیروی از نیروی اندیشه و درک خود، گروهی به پرستش ماه و خورشید و ستارگان، گروهی به پرستش بت ها و اصنام و گروهی به پرستش پروردگار یگانه­ی توانا گرویده اند، گروهی دیگر نیز اسیر انکار و الحاد مانده اند.

در آینده هم مدام که دنیا می گردد، عقل می اندیشد، بشر می بیند و درک می کند، صاحبان خرد در پی پاسخ این سؤال خواهند بود، پس دریافتن این معنی جز طبیعت و سرشت ماست. اعتقاد به آفریدگار جهان، در طرز تفکّر، زندگی، فلسفه و نظر انسان درباره­ی کارها و حالت نفسانی و حال و آینده بلکه هستی و وجود وی اثر بزرگی دارد.

به این سؤال با وجود اهمّیت، کسانی که جواب قاطع و کامل می دهند، بیار اندک و انگشت شمار می باشند؛ کودک خردسالی که به پدر خود رجوع می کند، پدر یا او را به نرمی از این اندیشه باز می دارد و یا به امید قانع ساختن او به وی جوابی سرسری و بی فایده می دهد. همچنین جوان کنجکاوی که با دوست یا مربّی خود این مسأله را مطرح می سازد، خیلی به ندرت اتّفاق می افتد که از آنان پاسخی دریافت کند که دل حسّاس او را تسکین بخشد. و عقل کنجکاو وی را ارضا نماید؛ به همین دلیل حیرت سؤال کننده افزونتر می گردد و با خاطری آزرده از اندیشه و تفکّر دراین باره منصرف می گردد.

در صورتی که فرد تحصیل کرده ای که در قرن بیستم پرسشی راجع به آفریگار جهان می کند لابد می خواهد با روش ها و نتایج علومی که به یافتن رموز اتم، تسخیر فضا، کشف قوانین وجود و اسرار و پدیده های آن و اکتشافات محیّرالعقول دائمی دیگر منجر می شود، قدم بردارد و برای سؤال خود جواب منطقی درستی می خواهد که در رسیدن به ایمان پروردگار، چراغی فرا راه او باشد؛ ایمانی که مبتنی بر اقتناع باشد نه تسلیم صرف.

دانشمندان برای این سؤال پاسخ های مفصّلی نوشته اند و در آنها علل و عواملی که آنان را به سوی ایمان بـه آفریدگـار فراخوانده، شرح داده­ اند.

این دانشمندان بیان می کنند که قوانین دینامیک حرارتی دلالت می کند که جهان را باید بدایتی باشد . اثبات بدایت دنیا مجود مبدئی عاقل و ابدی را ایجاب می نماید، آری مبدأ و آفریدگاری که ذاتی غیر مادّی داشته باشد چه مادّه از ذراتی به وجود آمده که ساختمان آنها به حکم علم، امکان ازای و ابدی بودن ندارد.این آفریدگار غیر مادّی، باید لطیف متناهی در لطف و خبیر­لا­نَهایه لِخِبرَه و «­لا تُدرِکُهُ الأَبصارُ وَ هُوَ یُدرِکُ الأَبصارَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الخَبیر­»[5]باشد.

برای رسیدن به وی نباید از حواسی که جز مادیّات قادر به حس چیزی نیست، توسّل جست؛ برای مشاهده­ی وی نمی توان از ذرّه بین و دوربین استفاده کرد؛ برای دیدن وی، عنصری غیر مادّی چون عقل و بصیرت لازم است.[6] کسی که در پی درک آیات ذات باری تعالی است باید چشم از خاک برگیرد و بدون تعصّب عقا خود را به کار ببندد و در آفرینش آسمانها و زمین بیندیشد. «­اِنَّ فی خَلقِ السَّمواتِ وَ الأرضِ وَاختِلافِ اللَّیلِ وَالنَّهارِ لأیاتٍ لِّأوُلِی الأ َلباب­»[7].

تمام رشته های علوم ثابت می کند که در دنیا، نظام معجزه آسایی سیادت می کند که اساس آن، قوانین و سنن ثابت و لاتغیر کنونی است و کوشش دانشمندان و احاطه­ی به این قوانین امکان می دهد که بشر از خسوف و کسوف و دیگر پدیده ها صدها سال قبل از وقوع آنها آگاه می شود.


1 -  اشاره به حدیث معروف: اَلطُرُقِ اِلَی اللهِ بِعَدَدِ اَنفاسِ اَلخَلائِقِ.

2 آموزگار، حبیب الله، راه های خدا شناسی،تهران، نشر اقبال،1340، صص 4 و 5.

3 – اشاره به آیه­ی: اِنّا لِلّه وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعـون.

4 - آموزگار، حبیب الله، راه های خدا شناسی، تهران، نشر اقبال،1340، صص 6 الی 9، با تلخیص. 

۵– دیدگان، او را در نیابند، او دیدگان را دریابد و او بخشنده­ی آگاه است.(سوره­ی انعام، آیه­ی103)  

6 – کسی از حضرت علی(ع) پرسید: آیا تو هنگام عبادت، خدای تعالی را می بینی؟ حضرت فرمود: آری، من هرگز خدایی را که نبینم عبادت نمی کنم. پرسید: او را چگونه می بینی؟ فرمود: ای نیک مرد! او را به یاری دیدگان نمی توان دید، بلکه با حقیقت ایمان می توان دریافت. با مردم، قابل قیاس و با حواس قابل احساس نیست؛ با دلالات می توان شناخت و با علامات توصیفش کرد. (الهادی کاشف الغظاء، مستدرک نهج البلاغه، باب سوم، ص160، بیروت) 

7 – همانا در آفرینش آسمانها و زمین و گردش شب و روز، برای خردمندان نشانه هائیست.(سوره­ی آل عمران، آیه­ی190)


نویسنده: فريد

ترجمه ی متن انگلیسی (حقوق عربستان سعودی)

 

حالا ترجمه ی متن پایین را برایتان می گذارم، این ترجمه را خودم انجام داده ام اگر در آن نقایصی مشاهده کردید به بزرگی خودتان ببخشید

عربستان سعودی

 

معرفی:

 

سیستم رسانه ای عربستان سعودی شبیه هر کشوری، در تاریخ خاص خود، ریشه دار است. هرگز به طور رسمی مستعمره نکرده است، دولت جدید عربستان سعودی در1932 بعد از اینکه عبد العزیز آل سعود چهار ایالت عربی را شکست داد و مکه، شهر مقدس اسلام را گرفت، تشکیل شد. عبد العزیز آل سعود سپس پشتیبانی قبیله های عربی، رهبران دینی(به آلما یا آلاما شناخته شده) و بازرگانان را کسب نمود؛ تمامی منطقه ی متحد تحت حکومت خانواده ی سعود بود و او پادشاهی خود را اعلام کرد.[1] اما نظام پادشاهی او دارای عمر طولانی و با دوام است و برای دست یابی ها مانع نمی شود که این قسمت خوب آن است، در ابتدای 1940 با جریان اجاره ی درآمد نفتی رشد پیدا می کند.. 

 این درآمد به نظام سلطنتی، این توانابی را داده است تا برای توسعه و نیرومند شدن بیش از حد نیروی امنیت متمرکز شده و افزایش تأثیر عربستان سعودی در امور منتطقه ای، سود ها را به همه ی بخش ها ی عامه ی مردم سپاس گزار تحویل بدهد تا آن ها را دریافت کنند، ، بدان وسیله میانگیری برخی از مسائل امنیتی با چندین مرز مواجه شد.[2]

 از وقتی که او در 1953 فوت کرد، پادشاهی عبد العزیز آل سعود توسط پسران مختلفش موفق بوده است و قدرت حاکم خانواده ی سـعود در عربستان سـعودی متمرکـز شده و کاهش نیافته، باقی مانده است.[3]

پادشاه فعلی، فهد عبد العزیز آل سعود این لقب را در1982 به عهده گرفت.[4] فهد مجموعه هایی از سوخت رسانی ها را در اواسط سال 1990 تحمل کرد، برادر ناتنی او، ولیعهد عبدالله پادشاه شد و حاکم کارآمد عربستان سعودی باقی ماند.

 

قوانین

 

الف) قانون اساسی

 

 عربستان سعودی یک سلطنت مطلقه است و قانون اساسی غیر مذهبی نوشته شده ندارد. سلطنت از امتناعش دفاع می کند که یک قانون اساسی نوشته شده ی غیر مذهبی بر کشوری که قبلاً قانون اساسی در فرم کتاب قرآن، کتاب مقدس اسلام و سنت پیامبر داشته، اتخاذ کند. در 1 مارس 1992، احتمالاً در پاسخ به تقاضاهای بین المللی مبنی بر نوشتن قواعد حقوقی، پادشاه فهد سه قانون اصلی را تصویب کرد: قانون اصلی حکومت و دو قانون شکلی. یک قانون شکلی، قانون  انجمن شورایی، به جایگزینی شورای حکومتی و دیگر حقوق شهرستان ها مربوط می شود و همچنین به قانون رابطه بین نمایندگی های حکومت و فرمانداری های منطقه ای مربوط می شود.[5]  

قانون اصلی گاهی به قانون اساسی عربستان سعودی ارجاع داده می شود اما مثل یک مرجع گمراه کننده است. فصل 1، ماده ی 1 قانون اساسی با صراحت مقرر داشته که قانون اساسی عربستان سعودی فقط قرآن و سنت است.[6] نه تنها قانون اصلی، قانون اساسی نیست، بلکه آن هیچ شرایطی را در جهت جستجو برای مدون کردن شامل نمی شود یا در غیر این صورت  به روشی که در قرآن و سنت بدان راهنمایی کرده، تعبیر شده است. در عوض قانون اصلی نقش های انتصابی حکومت به روحانیت به عنوان حاکمان سوری موضوعات قانونی به صورت دست نخورده واگذار شده است، مضافاً بر اینکه باقی ماندن اقتدار مطلق شاه برای مشخص کردن نتیجه ی همه ی اختلافات قانونی تضمین شده است.[7]

 

ب) قانونگذاری داخلی

 

قانونگذاری سعودی توسط هیأت وزیران برنامه ریزی شد که می بایست به تأیید فرمان سلطنتی می رسید تا اطاعتش را با قانون شرعی تضمین کند. دادگاه های تشکیل شده از سیستم عدالت دینی که قضاتشان توسط خانواده ی سلطنتی منصوب شده است. وظایف پادشاه همان قدر،در عالیترین دادگاه استیناف، قدرت بخشش دارد.

قانون کیفری، غیر مدون است و جریمه ها با صلاح دید حزب چپ مبنی بر سابقه و رسوم قضاوت می شوند، یک قانون بازداشت و زندان وجود داد که با اعدام ها، قانون بازداشت و زندان افول پیدا می کند. آن شورای عالی زندان ها را تأسیس می کند که بر روش ها و رویه های زندان، نظارت بکنند.[8] یک قانون بازرگانی و گسترده ی داخلی وجود دارد که هدفش، تشویق توسعه ی اقتصادی است.

 

1  قانون حرب کارگر و کارگران[9]

 

قانون تصحیح شده در سال 2005 شامل بندهایی است که حمایت از کارگران را که قبلاً تنظیم شده، توسعه می دهد. آن، به خوبی حق زنان برای کار در تمام بخش های سازگار با محیطشان را به خوبی اجبار شرکت های بزرگ برای تأسیس کردن شیر خوارگاه ها و مراکز مراقبت روزانه به رسمیت می شناسد. به هر حال، قانون در مقابل کارگران خارجی و مهاجر به وسیله ی قید کردن اینکه حداقل 75% کارگران هر شرکت باید شهروند سعودی باشند، تبعیض قائل شد و با به اجرا درآوردن سیاست « سعودی تبار بودن»، کاهش تحت الحمایگی شاه به کار خارجی را تصویب کرد.

دستور شماره ی 37 از 1994 تأکید می کند که کار فرما ها باید اجرت برابر برای شرایط برابر و محیط کار بین کارگران زن و مرد فراهم بنمایند. همچنین یک سفارش هیأت وزیران(شماره ی 85 از 1997) مربوط به فراهم کردن فرصت های اشتغال برای افراد معلول موجود می باشد.[10]

 

2 –  قانون بیمه ی عمومی

فصل1، ماده ی 2.7 قانون بیمه ی عمومی[11]، توضیح می دهد که واژه ی « کمک کننده » به این معنی است، هر شخصی که موضوع بیمه است، یک زن یا مرد باشد، بدینگونه اسفاده از آن در یک فرم مردانه به شرط شامل بودن زن، تا جاییکه به آن اختصاص داده شود.

 

 فصل2، ماده ی 2 ایالات:

 

1 -  شعبه ی خطرات شغلی، برای همه ی کارگران بدون هر تبعیض جنسی، ملیتی با سنی باید اجباراً عملی انجام داده باشد.

2 شعبه ی مقرری سالانه برای تمام کارگران سعودی بدون هر تبعیض جنسی، اجباراً عملی انجام داده باشد.

به عبارت دیگر، همه ی کارمندان و کارگران داخلی از حمایت قانونه بیمه ی عمومی محروم هستند.

 

ج) حقوق بین الملل

پادشاه عربستان سعودی به قرارداد بین المللی علیه شکنجه در 1997، قرارداد بین المللی حذف همه ی شکل های تبعیض نژادی در 1997، قرارداد بین المللی حذف همه ی شکل های تبعیض علیه زنان در 2005 و قرارداد حقوق کودک در 1996 پیوست. عربستان سعودی هر یک از مقاوله نامه های اختیاری را نپذیرفت. آن به 15 قرارداد های ILO، شامل قرارداد تبعیض C111 (اشتغال و تصرف) و قرارداد اجرت برابر C100، تأکید کرده است.

آن همچنین بر قرارداد پیشگیری و مجازات جنایت نسل کشی 1948، چهار قرارداد ژنو 12 آگوست 1949 و مقاوله نامه های الحاقی قرارداد ژنو 12 آگوست 1949 و قراداد یونسکو 2001 علیه تبعیض در آموزش تأکید کرده است.

 

موافقت نامه های منظقه ای

 

عربستان سعودی یک عضو متحد عربی، به خوبی سازمان اجلاس اسلامی تآسیس کرده است، ستادی که در شهر سعودی جده واقع شده است. آن امضا کننده ی منشور، اطلاعیه ی کاریوی حقوق بشر در اسلام است.[12]

آن همچنین یکی از اعضای کشورهای تولید کننده ی نفت (OPEC) و شورای همکاری خلیج (GCC) است، سازمان ها با بیشترین اهداف اقتصادی، تقویت همکاری و تلفیق سیاست های ایلات را طرح ریزی می کنند.

 

 تحقق یافتن حق عدم تبعیض

 

حقوق بشر یک راه طولانی برای رفتن به عربستان سعودی دارد. احزاب سیاسی و اتحادیه های تجاری به خوبی تظاهرات و اعتراضات عمومی ممنوع شده اند. آنجا جامعه ی مدنی مستقل یا انجمن خود جوش ندارد و حقوق بشر حامیان سواستفاده و بد فتاری هستند. اغلب منتقادان رژیم، دستگیر شده، مورد اذیت و آزار قرار گرفته و از سخنرانی های عمومی منع شده اند. در سپتامبر 2005، واجها الهویدر یک فعال حقوق بشر توقیف شده بود و در ازای شرط آزاد شدن، حمایت از حقوق بشر خود را متوقف کرد. بسیاری از سازمان های بین المللی شامل سازمان عفو بین المللی که منع شده بودند به کشور دسترسی پیدا کردند.[13]

همـان قدر از آن چـه گفته شد معلـوم است، قـانونـگذاری ضد تبعیـض در عـربستان سعودی، فوق العاده ضعیف است. سانسور سنگین است و برای تمام شکل های رسانه و ارتباطات ادامه دارد. (مطبوعات، تلویزیون، کتاب ها، اینترنت و غیره). هر چیزی که به اسلام، حکومت یا استبداد تعرض فرض شده، غدغن شده است.



1 -  پادشاه آی بی ان سعود( همچنین به عبدالعزیر آل سعود اشاره نمود ) چهار دولت عربی حجاز، اسیر، هایل و جاف را بین سال های 1919 و 1925 شکست داد. او مکه را در 1925 گرفت. در آغاز، او در سال 1926 خودش پادشاه حجاز و سلطان نجد را اعلام کرده بود. او در سال 1932 توانایی داشت که این نظام سلطنتی مضاعف را در هم ادغام کند و کشور پادشاهی عربستان سعودی را تشکیل دهد.

http://www.worldinformation.com/World/meast/Saudi_Arabia/profile.asp?p=4&country= 966.

2 – مایکل سی. هادسون، عربستان سعودی: یک صد سال بعد، مقدمه ی اصلاح شده و به روز شده از یک همایش در مرکز برای مطاله های معاصر عرب، دانشگاه جورج تان، 28 آوریل 1999.

http://www.georgetown.edu/sfs/programs/ccas/saudi.pdf.

3 – خانواده ی سلطنتی سعود مرکب از 4000 عضو است، که تقریباً 60 نفز از آن ها در خط مشی اصلی سیاست درگیر شده اند.

http://www.worldinformation.com/World/meast/Saudi_Arabia/profile.asp?p=4&country=966

4 -  به هنگاه مرگ پادشاه آل سعود در 1953، ولیعهد، عبدالعزیز آل سعود پادشاه شد. پادشاه سعودی در 1964 قوت کرد و برادرش جانشین او شد.(فیصل عبد العزیز آل سعود). پادشاه فیصل در 1975 توسط یکی از پسر عمه هایش ترور شد و خلید عبدالعزیز آل سعود جانشین او شد. پادشاه خلید در 1982 فوت کرد و فهد برادرش پادشاه عربستان شد و هنوز هم پادشاه عربستان سعودی است.

www.worldinformation.com/World/meast/Saudi_Arabia/profile.asp?p=4&country=966

and http://news.bbc.co.uk/1/hi/world/middle_east/country_profiles

5 – همه ی سه قانون در 1992 توسط پادشاه بدون مشورت رسمی با بدنه ی دولتی توزیع شد. در عوض، آن ها توسط یک شورای موقتی، پیش نویسی را تهیه کردند که توسط وزیر کشور، شاهزاده نایف، یکی دیگر از برادران شاه رهبری می شد. نگاه کنید به خالی بودن اصلاحیه ها: خبرهای اصلی جدید عربستان سعودی، 1 می 1992. تنظیم گزارش حقوق بشر

http://www.hrw.org/reports/1992/saudi/INTROTHR.htm

6 – فصل 1 قانون اصلی، اصول عمومی اسم گذاشته است. ماده  1، ایالات در کل عربستان سعودی یک دولت عربی اسلامی مستقل است که اسلام همچنین دین آن است که کتاب خدا و سنت پیامبر او، نیایش کنندگان خدا و صلح روی بودن او، قانون اساسی آن می باشد؛ عربی زبان و ریاض پایتخت آن می باشد.

http://www.oefre.unibe.ch/law/icl/sa00000_.html

7 – شعبه ی اجرایی حکومت در عربستان سعودی توسط خانواده ی شاهانه کنترل می شود. به طوری که گزارش یادداشت حقوق بشر سال 2003 نشان می دهد، کشور سلطنتی نیرومند برای پاسخ گویی به سؤال، انتقاد یا در اختیار گرفتن مسئول، نهادهای ملی مستقلی ندارد. پادشاه انجمن شورایی را (مجلس و شورا) منصوب می کنو و نقش آن در اداره کردن کشور کاملاً محدود است. گروه های سیاسی به هر نوع، غدغن شده و همه ی تظاهرات ممنوع شده است. (به گزارش حقوق بشر سال 2003 عربستان سعودی نگاه کنید.

  http://www.hrw.org/wr2k3/mideast6.html

8 - .www.glin.gov

9 - http://www.saudia-online.com/labor_workmen_law.htm

10 -  متون این دستورات بنا به درخواست از پایگاه اطلاعاتی ناتلکس قابل دسترسی هستند.

11 -  http://www.gosi.com.sa/_SocialInsurance.php

12 - http://www.religlaw.org/interdocs/docs/cairohrislam1990.htm

13 - http://web.amnesty.org/report2005/sau-summary-eng


نویسنده: فريد
ادامه مطلب ...

.:: آخرین مطالب ::.

» کانال موسیقی های جذاب ( سه شنبه هفتم اردیبهشت ۱۴۰۰ )
» اشعار زیبا ( دوشنبه ششم اردیبهشت ۱۴۰۰ )
» دو شعر زیبا ( دوشنبه سی ام اردیبهشت ۱۳۹۸ )
» اشعار عاشقانه ( جمعه یکم آبان ۱۳۹۴ )
» نیروی نامرئی ( دوشنبه بیست و هشتم اسفند ۱۳۹۱ )
» من از خدا خواستم ... ( شنبه بیست و سوم دی ۱۳۹۱ )
» Ruls of Life ( سه شنبه نوزدهم دی ۱۳۹۱ )
» مهر مادر ( سه شنبه دوازدهم دی ۱۳۹۱ )
» ( سه شنبه شانزدهم آبان ۱۳۹۱ )
» ( سه شنبه شانزدهم آبان ۱۳۹۱ )
» ( پنجشنبه یازدهم آبان ۱۳۹۱ )
» شعر زیبا و دلنشین ( جمعه بیست و هشتم مهر ۱۳۹۱ )